Sanya
|
|||||||||||||||||||||||||
چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:, :: 16:46 :: نويسنده : Sanya
در کوچه های سرد و نمناک شهر گام هایم را مغرورانه بر پوسته ی تاریک شب می نهادم . صدای جغد های شوم و ناله های بی کسی گوش هایم را می خراشید. حضور اشباهی را در لابه لای سنگ فرش ها و انتهای تاریک و غمبار هر کوچه مرا سخت آزرده می ساخت. نفس هایم سخت شده بود . قلبم به آرامیِ قدم هایم ناقوسش را به صدا وا می داشت . نمی دانستم در این نا کجا آباد تنهایی به کدامین امید چنگ زنم. به عقل و منطق و فلسفه؟!! در زمانه ای که شیری خردمند اسیر هوس های خرگوشِ بازیگوشی خواهد شد و منطق سلطانیِ خود را در بازیهای کودکانه ی ایام به حراج می گزارد!! یا به عشق و عاشقی؟!! لفظی که در کوچه های چشمک و عشوه و ناز به قرانی بیش نمی ارزد و خروار خروارش را فریب بر دوش می کشد. نمی دانم نمی دانم ... اما به امید شکوفه ی کوچک لب قرمزی که فردا صبح به خورشید سلام می کند دستور تپیدن را برای قلبم صادر خواهم کرد. چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:, :: 16:46 :: نويسنده : Sanya
اینم یه سری جمله های عاشقانه و عارفانه هرچه بيشتر انسان ها را مي شناسم، سگ ها را بيشتر ستايش مي کنم چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:, :: 16:45 :: نويسنده : Sanya
ك مركز خريد وجود داشت كه زنان ميتوانستند به آنجا بروند و مردي را انتخاب كنند كه شوهر آنان باشد. اين مركز پنج طبقه داشت و هرچه به طبقات بالاتر ميرفتند خصوصيات مثبت مردان بيشتر ميشد. اما اگر در طبقه اي دري را باز كنند بايد از همان طبقه مردي را انتخاب كنند و اگر به طبقه بالاتر رفتند ديگر اجازه برگشت ندارند و هر شخص فقط يكبار ميتواند از اين مركز استفاده نمايد. برچسب : مطالب عاشقانه ای
مفهوم عشق....
مفهوم عشق به طور کلی عبارتست از هر گونه سعی و کوشش برای رسیدن به خوبی و سعادت که بالاترین هدف است . اما در مورد کسانیکه از راههای گوناگون مثل تحصیل ، پول ، ورزش،فلسفه و ... بدنبال این هدف میروند کلمه عشق بکاربرده نمیشود و کسی اینگونه افراد را عاشق نمیداند و فقط در مورد عده معدودی که از راه مخصوصی بدنبال آن هستند نام کلی عشق بکار برده میشود. بعضیها میگویند : کسانیکه در جستجوی نیمه دیگر خود هستند عاشق میباشند اما هدف عشق نه نیمه است و نه تمامی ، اگر این نیمه و تمام در عین حال خوب نباشد ، مگر نه اینست که مردم با رضا و رغبت به بریدن دست و پای خود تن در میدهند وقتیکه این دست و پا که اعضای بدن هستند فاسد و مضر شده باشند . پس صحیح نیست که بگوییم هر کسی در جستجوی آن چیزیست که متعلق به خودش میباشد مگر اینکه در عین حال معتقد باشیم که فقط خوبی است که متعلق به ما و خویش ماست . بنابراین آنچه مردم دوستش دارند جزخوب چیزی دیگر نمیباشد و بشر میخواهد برای همیشه مالک خوبی باشد و آنرا بدست آورد ، بطور خلاصه عشق عبارتست از اشتیاق به دارا شدن خوبی برای همیشه ، برای ابدی شدن عشق باید زیبایی و خوبی را تولید کرد خواه جسما" و خواه روحا" بنابر این بشر بدنبال زیبایی میگردد تا بتواند در او تولید کند و ابتدا فریفته زیبایی ظاهری میشود و فقط به یک زیبا دل میبندد و ازین دلبستگی افکار و اندیشه های زیبایی در او بوجود میاید و سپس متوجه میشود که زیبایی ظاهری یک فرد با دیگری یکیست وبنابراین اگر قرار باشد که بدنبال ظاهر باشد علت ندارد که یکی را بر دیگری ترجیح دهد و با این دریافت عاشق تمام کسانیکه زیبا هستند میشود ودیگر عاشق 1 نفر نیست ، زیرا یکی در نظر او کوچک و بی معنی جلوه میکند ، سپس متوجه زیبایی روح میشود و آنرا بمراتب بالاتر از زیبایی بدن خواهد شمرد. در این مرحله اگر کسی پیدا شود که روحی زیبا در عین به بهره بودن از زیبایی جسم داشته باشد دل در او خواهد بست و دائم متوجه افکارش میشود و بدین ترتیب به مرحله ای خواهد رسید که زیبایی عوالم معنوی و کوششهای اخلاقی را روءیت میکند . کسیکه زیبایی را طی این مراحل تجربه کند به زیبایی همیشگی و مطلق خواهد رسید و به اعتقاد افلاطون عشق رهبریست که ما را به سمت این زیبایی هدایت میکند و ازین جهت قابل ستایش است خلاصه اینم از عشق افلاطونی چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:, :: 16:32 :: نويسنده : Sanya
دست خودم نیست نا خواسته همیشه ابروهایم گره خورده و اخم می کنم و از اینکه این خط اخم برای همیشه با من همراه شود نگرانم .چطور خط اخم ابروهایم را کنترل کنم…؟ جهت خواندن به ادامه مطلب مراجعه کنید …
سوال کاربر: چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:, :: 16:31 :: نويسنده : Sanya
ن نصف شب از خواب بیدار شد و دید که شوهرش در رختخواب نیست و به دنبال او گشت. شوهرش را در حالی که توی آشپزخانه نشسته بود و به دیوار زل زده بود و در فکری عمیق فرو رفته بود و
اشکهایش را پاک میکرد و فنجانی قهوه مینوشید پیدا کرد …
در حالی که داخل آشپزخانه میشد پرسید: چی شده عزیزم که این موقع شب اینجا نشستی؟!
شوهرش نگاهش را از دیوار برداشت و گفت:
هیچی فقط اون وقتها رو به یاد میارم، ۲۰ سال پیش که تازه همدیگرو ملاقات کرده بودیم. یادته ؟!
زن که حسابی تحت تاثیر قرار گرفته بود، چشمهایش پر از اشک شد و گفت:
آره یادمه.شوهرش ادامه داد: یادته پدرت که فکر میکردیم مسافرته ما رو توی اتاقت غافلگیر کرد؟!
زن در حالی که روی صندلی کنار شوهرش مینشست گفت: آره یادمه، انگار دیروز بود!
مرد بغضش را قورت داد و ادامه داد: یادته پدرت تفنگ رو به سمت من نشونه گرفت و گفت: یا با دختر من ازدواج میکنی یا ۲۰ سال میفرستمت زندان آب خنک بخوری؟!
زن گفت : آره عزیزم اون هم یادمه و یک ساعت بعدش که رفتیم محضر و…!
مرد نتوانست جلوی گریهاش را بگیرد و گفت: اگه رفته بودم زندان امروز آزاد میشدم !!!
چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:, :: 16:31 :: نويسنده : Sanya
آقای پدر! در کمال احترام خواهشمندم اینقدر لب و لوچه ی غیر پاستوریزه ، و سار و سیبیل سیخ سیخی آهار نشدتون را به سر و صورت حساس من نمالید !
چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:, :: 16:31 :: نويسنده : Sanya
استاد زبان فرانسه در مورد مذکر یا مونث بودن اسمها توضیح میداد که پرسید :
- با آن که داده های زیادی دارند اما نادانند. - قرار است مشکلات را حل کنند اما در بیشتر اوقات معضل اصلی خودشانند. - همین که پایبند یکی از آنها شدید متوجه میشوید که اگر صبر کرده بودید مورد بهتری از آن نصیبتان می شد. - کسی از زبان ارتباطی آنها سر در نمی آورد. - کوچکترین اشتباهات را در حافظه دراز مدت خود ذخیره می کنند تا بعد ها تلافی کنند. - همین که پایبند یکی از آنها شدید باید تمام پول خود را صرف خرید لوازم جانبی آنها بکنید . چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:, :: 16:29 :: نويسنده : Sanya
به گزارش پرداد به نقل از یاهو: جورابهای مقدس یک جوک یا شایعه نیست و کاملا صحت دارد. تصویر مسیح روی جورابهایی در یک خشکشویی دیده شد. او که به شدت تحت تاثیراین اتفاق قرار گرفته بود ابتدا به نامزدش زنگ زده و جریان را شرح میدهد و زمانیکه وی به آنجا آمده و حرفهای او را تایید میکند آنها از جورابها عکس میاندازند تا صحت گفته هایشان را تایید کند.
با خشک شدن جورابها اندکی از وضوح تصویر کاسته شده است ، سارا اعتقاد دارد که به وجود آمدن این تصویر یک نشانه است. چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:, :: 16:25 :: نويسنده : Sanya
آنقدر دوستش دارید که دل کندن از این رابطه برای تان اگر محال نباشد، لااقل زیادی سخت است؟ از همان روز که به خواستگاری تان آمده و رسما نامزد شما شده، برای ساختن این رابطه هر کاری کرده اید اما باز هم همه چیز آنطور که می خواهید پیش
نمی رود؟ احساس می کنید با وجود تمام علاقه ای که به او دارید، چندان دوست تان ندارد یا این که سرنوشت این رابطه برایش آنقدرها هم مهم نیست و گاهی به خودتان می گویید شاید همین روزها از ازدواج با شما منصرف شود؟ یادتان نرود برای شما که آینده تان را در گرو زندگی مشترک با او قرار داده اید، مورد توجه قرار گرفتن و دوست داشته شدن یک حق طبیعی است. برای این که او را هم درگیر یک عشق واقعی کنید و برای نشان دادن حس واقعی آماده اش کنید، راه های زیادی وجود دارد؛ بهتر است قبل از ناامید شدن این راه ها را امتحان کنید و بعد در مورد او و ارتباط تان قضاوت کنید.
● با هم بخندید ● خودتان را قربانی نکنید ● به اطرافیانش گره بخورید ● به خاطراتش وارد شوید ● هفته ای فقط یک تغییر ● با دنیای هم آشنا شوید ● یا رومی روم؛ یا زنگی زنگ درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
![]() نويسندگان
|
|||||||||||||||||||||||||
![]() |